آنکه بر حقیقت کار هیچ اطلاعی نداشته باشد. (آنندراج). آنکه کاردان و کارآزموده و تجربه کار نباشد. (ناظم الاطباء). ناآزموده. نامجرب. کارناکرده. نکرده کار. ناشی. ناوارد به کار: چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج). - امثال: ناکرده کار رامبر به کار
آنکه بر حقیقت کار هیچ اطلاعی نداشته باشد. (آنندراج). آنکه کاردان و کارآزموده و تجربه کار نباشد. (ناظم الاطباء). ناآزموده. نامجرب. کارناکرده. نکرده کار. ناشی. ناوارد به کار: چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج). - امثال: ناکرده کار رامبر به کار
کسی که کار بی مانند یا بسیار عجیب کند. (فرهنگ نظام). کننده کارهای خارق عادت و صانع قابل. (ناظم الاطباء). آنکه از وی کار نادر و غریب به وقوع آید. (آنندراج)
کسی که کار بی مانند یا بسیار عجیب کند. (فرهنگ نظام). کننده کارهای خارق عادت و صانع قابل. (ناظم الاطباء). آنکه از وی کار نادر و غریب به وقوع آید. (آنندراج)
جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس). جلدکار. (انجمن آرا) ، کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان). آزموده کار. کارکرده. (انجمن آرا). مجرب. آزموده. عامل: جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر. دقیقی. ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک به بد نمودن من کرده کار و آژیری. دقیقی. (یادداشت مؤلف). استاد. (انجمن آرا). - نکرده کار، ناآزموده. نامجرب. (یادداشت مؤلف) : نکرده کار را مبر به کار. (یادداشت مؤلف). چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج)
جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس). جلدکار. (انجمن آرا) ، کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان). آزموده کار. کارکرده. (انجمن آرا). مجرب. آزموده. عامل: جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر. دقیقی. ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک به بد نمودن من کرده کار و آژیری. دقیقی. (یادداشت مؤلف). استاد. (انجمن آرا). - نکرده کار، ناآزموده. نامجرب. (یادداشت مؤلف) : نکرده کار را مبر به کار. (یادداشت مؤلف). چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج)